اگر عبد گنه کارم تو را دارم چه غم دارم | | اگر مرغ گرفتارم تو را دارم چه غم دارم |
اگر آلوده و پستم و گر خالی بود دستم | | و گر سنگین بود بارم تو را دارم چه غم دارم |
اگر آتش برافروزی تن و جان مرا سوزی | | چه باک از شعلۀ نارم تو را دارم چه غم دارم |
هم از لطفت بود هستم هم از جام تو سرمشتم | | هم از شوق تو سرشارم تو را دارم چه غم دارم |
چه در صحرا چه در دریا چه در پایین چه در بالا | | به هر جانب که رو آرم تو را دارم چه غم دارم |
کیم من عبد شرمنده سیه روی و سرافکنده | | که با این جرم بسیارم تو را دارم چه غم دارم |
تهی از برگ و از بارم میان لاله ها خارم | | نباشد کس خریدارم تو را دارم چه غم دارم |
قرار من شکیب من طبیب من حبیب من | | دوایم ده که بیمارم تو را دارم چه غم دارم |
تو ستّار العیوب استی تو غفّار الذّنوب استی | | الا ستّار و غفّارم تو را دارم چه غم دارم |
سیه رویم سیه بختم بدین پروندۀ سختم | | بدین اشکی که میبارم تو را دارم چه غم دارم |
نه آبی در سبو دارم نه نائی در گلو دارم | | نه بر رو آبرو دارم تو را دارم چه غم دارم |
منم (میثم) که پیوسته به احسان تو دل بسته | | بغیر از تو که را دارم تو را دارم چه غم دارم |