ای بلندای آسمان، جاهت | | ای بهشت خدا، نظرگاهت |
آستان تو، آستان صفا | | آرزو همنشین درگاهت |
بود آیینه رسول اللّه | | روح بیدار و جان آگاهت |
آه از آن رنجها که آوردند | | اشک در چشم و ناله در چاهت |
بیم حق بود و درد مردم بود | | صدق در اشک و سوز در آهت |
قصّهای شد دراز، در دنیا | | دست از مال غیر، کوتاهت |
حقّ نان و نمک به حرمت توست | | حرمت آنچه بود دلخواهت |
آن که تشریف «هل اتی»یت داد | | خواند در مرتبت یداللّهت |
با تو چون داشت لطف بی پایان | | کرد بر اولیای خود، شاهت |
در کرامات خندق و خیبر | | دست حق بود یار و همراهت |
همه جا با تو بود و روز غدیر | | کرد از فضل خویش آگاهت |