ای دل به یمن سلطنت فقر شاه باش

از ویکی تراث

ای دل به یمن سلطنت فقر شاه باش از
محیط قمی



در قالب غزل

با وزن مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

موضوع: امام علی(ع)


ای دل به یمن سلطنت فقر شاه باشبی پا و سرپناه سریر و کلاه باش
با نیستی بساز و غم بیش و کم مخوربر بیش و کم هر آن چه بود پادشاه باش
تا کی سپید جامه توان بود و دل سیاه؟یک چند دل سپید و مرقع سیاه باش
طی طریق پرخطر عشقت آرزو استوارسته از دو کون، چو مردان راه باش
آزادیت هوا است، ره خواجگان گزیداز خیل بندگان ولی الاه، باش
در گلشن زمانه اگر گل نمی شویخود خوار هم مباش، خدا را گیاه باش
بگریز در پناه شه اولیاء، علیاز حادثات دور فلک، در پناه باش
ای جان مقیم درگه والای شاه شوچون عرش خاکسار، در آن بارگاه باش
ای دیده کسب نور، از آن آستانه کنو آن گاه نوربخش به خورشید و ماه باش
ما را شفاعتش طلبد چون گنهکارای تن مدام، غرقه ی بحر گناه باش
از جان و دل غلام غلامان حیدرمیا رب مرا به صدق ارادت گواه باش
ای عذرخواه نامه سیاهان، به روز حشرجرم «محیط» را بر حق، عذرخواه باش