به کدام واژه بخوانمت به کدام واژه نارسا | | به کدام جلوه بجویمت؟ متعالیا و مقدّسا |
همهجا نشان جمال تو، همه سو شکوه جلال تو | | همه در ثنای تو نغمهخوان، همه در حریم تو جبههسا |
ورقی گشوده در این چمن، صفحات دفتر حُسن تو | | که شکفته بر لب هر گلی، به ستایشت غزلی رسا |
چه خوش است وقت موحدان، به حدیث قدسی زلف تو | | چه خوش است صحبت دوستان، به صفای سایۀ این کسا |
نه همین تبسم فطرتم، که هزار آینه حیرتم | | به کدام جذبه سفر کنم، به رواق مهر تو ذرّهسا |
چو نی از ترنّم حزن خود، چه ترانهها که شنیدهام | | همه شب در این غم دلنشین، به صباح میرسم از مسا |
سُبُحات روی تو دلنشان، نفحات کوی تو گلفشان | | فَبِنور وَجهِکَ غَشِّنی، لِیَصیرَ لیلیَ شامِسا |
بِسَماع ذِکرِکَ لَذّتی وَ اِلی هواکَ صَبابتی | | فَلَقد قَصَدتُکَ والهاً و لقد أتیتُکَ آنِسا |
به مدیحۀ تو نمیرسم، نه به تازی و نه به پارسی | | مگر آنکه وصف تو بشنوم، به زبان مردم پارسا |
سخنم تمام و هنوز هم عطشی نهفته به جان من | | کلمات افاقه نمیکند؛ به سکوت میرسم ای بسا |