بود آیا که در صلح و صفا بگشایند

از ویکی تراث

بود آیا که درِ صلح و صفا بگشایند از
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: توحیدی


بود آیا که درِ صلح و صفا بگشایندتا دری هم به مراد دل ما بگشایند
یارب از ظلمت زندان شبستان ما راگو شبی روزنه در صبح و ضیا بگشایند
سازِ ذرات همه نغمۀ تسبیح خداسگر خلایق درِ گوش شنوا بگشایند
نای توحید به چنگ آر و دمی دم کآفاقگوش در نغمۀ آیات خدا بگشایند
دردمندان غمت را به تبسم دریابتا طبیبانه درِ دار شفا بگشایند
چشم درپوش و کرم کن که بدان شکّرخنددر ببندند به درد و به دوا بگشایند
عاصیان گر که درِ توبه به عصیان بستندعاشقانت درِ رحمت به دعا بگشایند
از پسِ پرده درِ صدق و صفا می‌بندندصحنه‌سازان که درِ روی و ریا بگشایند
دست‌گیری به نهانی که سخاوتمندانلب ببندند اگر دست سخا بگشایند
شهریارا به نوای نی جان‌سوز تو گوشچون توانند، که بی‌ساز صبا بگشایند