بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است

از ویکی تراث

بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است از
ایوب پرندآور



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: حضرت قاسم(ع)


بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن استترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است
دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کردسیزده سال، به دنبال حسینی شدن است
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان بردخواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آیتیرها پر بگشایید که او هم حسن است
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکردراز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است