تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را | | در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را |
یک بار دیگر با همان دلواپسی بگذار | | بین یتیمان محمد دست یاری را |
بر خانۀ تو اولین بار آسمان بارید | | لبخندهای اولین صبح بهاری را |
از بخششت با ما نصیبی هست بیپایان | | من دیدهام لطفی که اندک میشماری را |
چیزی ندارم پیشکش، الا که با اخلاص، | | پای غم زهرا بریزم اشک جاری را |
با روضهای که دوست داری، بین ابیاتم، | | روشن کن امشب آتش این سوگواری را |
تنها فقط بین شما رسم است خیلی زود | | مادر به دختر میسپارد خانهداری را |
زینب به مادر رفته یعنی خوب میفهمد | | درد یتیمی را، غمِ این زخم کاری را |
پس آستین را بُرد پیش چشم آن دختر | | شاید نبیند چوب را، لبهای قاری را |