جان بر لب من آمد و جانان به بر من
جان بر لب من آمد و جانان به بر من | ای مرگ برو عمر من آمد به سر من | |
زیباست رخ ماه پس از نمنمِ باران | ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من | |
این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست | بهتر که نداند چه شده با جگر من | |
ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید | دانست که برگشت ندارد سفرِ من | |
ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا | ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من | |
نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او | زین روست به در دوخته شد چشم تر من | |
بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ | گیرید ز داغ دل لاله خبر من |