دل به سودای تو بستيم خدا می داند
دل به سودای تو بستيم خدا می دانداز شمس مغربیدر قالب غزلموضوع: امام عصر(ع) |
دل به سودای تو بستيم خدا می داند | وز مه و مهر گسستيم خدا مي داند | |
ستم عشق تو هر چند کشيديم به جان | ز آرزويت ننشستيم خدا مي داند | |
با غم عشق تو عهدي که ببستيم نخست | بر همانيم که بستيم خدا مي داند | |
خاستيم از سر شادي و غم هر دو جهان | با غمت خوش بنشستيم خدا مي داند | |
به اميدي که گشايد ز وصال تو دري | در دل بر همه بستيم خدا مي داند | |
ديده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف | روز و شب جز تو نجستيم خدا مي داند | |
دوش با «شمس» خيال تو به دلجويي گفت | آرزومند تو هستيم خدا مي داند |