دل به سودای تو بستيم خدا می داند

از ویکی تراث
دل به سودای تو بستيم خدا می دانداز شمس مغربیدر قالب غزلموضوع: امام عصر(ع)
دل به سودای تو بستيم خدا می داندوز مه و مهر گسستيم خدا مي داند
ستم عشق تو هر چند کشيديم به جانز آرزويت ننشستيم خدا مي داند
با غم عشق تو عهدي که ببستيم نخست بر همانيم که بستيم خدا مي داند
خاستيم از سر شادي و غم هر دو جهانبا غمت خوش بنشستيم خدا مي داند
به اميدي که گشايد ز وصال تو دري در دل بر همه بستيم خدا مي داند
ديده پر خون و دل آتشکده و جان بر کف روز و شب جز تو نجستيم خدا مي داند
دوش با «شمس» خيال تو به دلجويي گفت آرزومند تو هستيم خدا مي داند