شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست | کشید از ته دل آه و گفت قسمت نیست | |
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق | اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست | |
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا | که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست | |
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید | تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست | |
همیشه آنکه نرفتهست بیقرارتر است | همیشه آنکه نرفتهست، کمسعادت نیست | |
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد | مدام اهل گله کردن و شکایت نیست | |
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد | نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست |