شهر من قم نیست اما در حریمش زندهام
شهر من قم نیست اما در حریمش زندهام | در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام | |
در حرم در خلوت شبهای احیا تا سحر | محو کاشیهای رحمان و رحیمش زندهام | |
در هوای تازهاش هر دم مداوا میشوم | هر نفس با ربناهای نسیمش زندهام | |
من پر از شبهای پروینخوانیام کنج حرم | تا سحر با قصۀ اشک یتیمش زندهام | |
در میان تیمچه، در ازدحام رنگها | در میان نقش بازار قدیمش زندهام | |
دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد | مطمئن هستم که من با این شمیمش زندهام |