صدای ذکر تو شب را فرشتهباران کرد | | حضور تو لب شیراز را غزلخوان کرد |
کرم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست | | بیا که چشم تو، این شهر را چراغان کرد |
چه اشکها که ضریحت به گونهها جاری، | | چه دردها که خداوند، با تو درمان کرد |
چه لحظهها که نگاه تو، جان حافظ را | | به جرعهای غزل، از جام غیب مهمان کرد |
چراغ قلب تو، تفسیر صبح صادق بود | | عجیب نیست که شب را چنین هراسان کرد |
چه کرده نور تو با شب؟ که دست خونریزش | | رواق و صحن تو را هم گلولهباران کرد |
شهید راه رضایی، شهید صحن توایم | | تو را، خدای تو، شاهِ چراغ ایران کرد |
به قلب تو، غم دوریست از برادر و آه | | فراق خواهرت، این داغ را دوچندان کرد |
سفر، اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی | | صدای پای تو، شیراز را خراسان کرد |