آنكه دل خواهد، درون كعبه و بتخانه نيست | | آنچه جان جويد، به دست صوفی بيگانه نيست |
با كه گويم راز دل را، از كه جويم وصف يار | | هر چه گويند، از زبان عاشق ديوانه نيست |
هوشمندان را بگو: دفتر ببندند از سخن | | كانچه، گويند از زبان بيهش و، مستانه نيست |
ساغر از دست تو گر نوشم، بَرَم راهی به دوست | | بی نصيب آن كس، كه او را، ره بر اين پيمانه نيست |
عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراق | | آنكه بر شمع جمالت سوخت، جز پروانه نيست |
حلقه ی گیسو و، ناز و، عشوه و، خال لبت | | غیر مستان کس نداند، غیر دام و دانه نیست |
قصه ی مستی و، رمز بيخودی و، بيهُشی | | عاشقان دانند كاين اسطوره و افسانه نيست |