مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت
مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت | مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت | |
در سفرهاش نان جوین خشک بود اما | در کیسۀ خیرات نان گرم گندم داشت | |
از برکت دستان او شهری نمک میخورد | شهری که در آزردن قلبش تفاهم داشت | |
هم دوست هم دشمن نمک بر زخم او پاشید | او باز هم شوق هدایت، درد مردم داشت | |
بیا نیمهشب همسایههایش را دعا میکرد | یا از غمی دیرینه با چاهی تکلم داشت | |
مردابها هرچند قدرش را نفهمیدند | او باز باران ماند و بر دلها ترنّم داشت |