نسیمِ صبح عنبر بیز شد بر تودهء غبرا

از ویکی تراث

نسیمِ صبح عنبر بیز شد بر تودهء غبرا از
هاتف اصفهانی



در قالب قصیده

با وزن مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

موضوع: امیرالمومنین(ع)
نسیمِ صبح عنبر بیز شد بر تودهء غبرازمینِ سبز نسرین‌ خیز شد چون گُنبدِ خَضرا
زِ فیضِ اَبر آزادی زمینِ مرده شد زندهزِ لطف بادِ نوروزی جهانِ پیر شد بُرنا
صبا پُر کرد در گُلزار دامان از گُلِ سوریهوا آکنده در جیب و گریبان عَنبرِ سارا
عبیر آمیخت از گیسوی مشکین سُنبلِ پَرچینگُلاب اَفشاند بر چشمِ خمارین نرگسِ شَهلا
به گردِ سرو گرمِ پَر فشانی قمریِ مَفتونبه پای گُل به کارِ جان فشانی بلبلِ شیدا
سزد گر بر سرِ شمشاد و سرو اِمروز در بُستانچو قمری پَر زند از شوقِ روحِ سدرهء طوبی
چنار افراخت قدِ بندگی صبح و کفِ طاعتگُشود از بهرِ حاجت پیشِ دادارِ جهان آرا
پس آنگه در جوانانِ گُلستان کرد نظّارهنَهان از ناروَن پرسید کای پیرِ چمن پیرا
چه شد کاطفال باغ و نوجوانانِ چمن جملهسرِ لهو و لَعب دارند زین سان فاحِش و رسوا
چرا گُل چاک زَد پیراهنِ ناموس با بلبلمیانِ اَنجمن دَم ساز شد با ساغر و مینا
نبینی سر و پا بر جای را کآزاد خوانندشکه با اطفال می‌ رقصد میانِ باغ بر یک پا
پریشان گیسوی شمشاد و اَفشان طُرهء سُنبلنه از نامحرمان شَرم و نه از بیگانگان پروا
میانِ سبزه غَلطد با صبا نسرینِ بی تمکینعیان با لاله جامی می‌ زند رعنای نا رَعنا
به پاسخ نار وَن گفتش کَز اَطفال چمن بگذرکه امروز اُمّهات از شوق در رقصند با آبا
همایون روزِ نوروز است امروز و به فیروزیبر اورنگِ خلافت کرده شاه لافتی ماُوا
شَهنشاهِ غضنفر فَر پلنگ آویز اژدر درامیرالمؤمنین حیدر علیَّ عالی اَعلا
به رُتبت ساقیِّ کُوثر به مردی فاتحِ خیبربه نسبت صهرِ پیغمبر ولیَّ والی والا
وَلیَّ حضرتِ عزّت قسیم دوزخ و جنتقوامِ مذهب و ملت، نظام الدین و الدنیا
از آنش عقل در گُوهر شمارد جفتِ پیغمبرکه بی چون است و بی‌اَنباز آن یکتای بی‌همتا