نفس در سینه از آهمم شرر شد | | تمام قوت من خون جگر شد |
چه ایامی که از شب تیرهتر بود | | چه شبهایی که با هجرت سحر شد |
چه سود از گریه هر چه گریه کردم | | شرار دل ز اشکم بیشتر شد |
تن صد پارهات در کربلا ماند | | سرت بر نیزه با من همسفر شد |
خمیدم در سنین خردسالی | | به طفلی قسمتم داغ پدر شد |
لب من از عطش خشکیده بابا | | چرا چشمان تو از گریه تر شد؟ |
زبان عمه شمشیر علی بود | | ولی او بر دفاع من سپر شد |
نگه کردم به رگهای گلویت | | از این دیدار داغم تازهتر شد |
اجل جام وصال آورده بر من | | خدا را شکر هجرانت به سر شد |
سرشک دوستانم دانهدانه | | تمام نخل میثم را ثمر شد |