پنج نوبت فرصت سبز حضورم دادهاند | | پنج ساغر باده از دریای نورم دادهاند |
هر سر موی مرا، پیوند با یاد خداست | | در حریم شوق او فیض حضورم دادهاند |
با نوای قدسی «حَیّ عَلی خَیرِ العَمَل» | | میوۀ صبر و ظفر، از نخل طورم دادهاند |
بانگ تکبیری که از گلدستهها پر میکشد | | مژدۀ قرب خدا، از راه دورم دادهاند |
دامن سجادهام رنگین شد از اشک سحر | | چلچراغی روشن از جنس بلورم دادهاند |
میزند آتش به جانم، عشق در هر رکعتی | | در دل این شعلهها جان صبورم دادهاند |
زیر سقف آسمانی رنگ محراب دعا | | ربناهای قنوتم، شوق و شورم دادهاند |
میچکد از ذکر تسبیحات من بوی گلاب | | از گلستان دعا گویا عبورم دادهاند |