چشمان منتظر خورشید با خندههای تو میخندد | آه ای تبسم روحانی هستی به پای تو میخندد | |
با واژههای گل و لبخند دارد لب پدرت پیوند | باران بوسه که میگیرد بابا برای تو میخندد | |
بانوی شهر خدا حالا در بر گرفته مسیحش را | دستان منتظر باران با ربنای تو میخندد | |
میآیی از گل و فروردین از نص واقعهای شیرین | آری صحیفۀ هفت اقلیم با هر دعای تو میخندد | |
ای پیر وصل مناجاتی ای آنکه قبلۀ حاجاتی | در هر فراز مناجاتت گویی خدای تو میخندد | |
ای روح سجده دل محراب در حسرت قدمت بیتاب | آری نسیم اجابت در زلف رهای تو میخندد | |
هرچند اهل زمین بودم هرچند خاکنشین بودم | هربار گریه شدم دیدم دست عطای تو میخندد | |
یکبار دیگر از این کوچه مثل نسیم گذر کردی | در صحن سینۀ مشتاقم عطر عبای تو میخندد | |
این شعر هجرت من بوده از مروهای نفس آلوده | در چشمهای زلال بيت دارد صفای تو میخندد |