چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنیاز هاتف اصفهانیدر قالب غزلموضوع: امام عصر(ع) |
چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی | که اگر کني همه درد من به يکي نظاره دوا کني | |
تو شَهي و کشور جان تو را تو مَهي و جان جهان تو را | ز رَه کرم چه زيان تو را که نظر به حال گدا کني | |
ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنايت و اين کرم | همه از تو خوش بود اي صنم چه جفا کني چه وفا کني | |
تو کمان کشيده و در کمين که زني به تيرم و من غمين | همه ي غمم بود از همين که خدا نکرده جفا کني | |
تو که «هاتف» از برش اين زمان روي از ملامت بيکران | قدمي نرفته ز کوي وي نظر از چه سوي قفا کني |