ز هجرت دیدگان را تر نمی کردم چه می کردم

از ویکی تراث

ز هجرت دیدگان را تر نمی کردم چه می کردم از
مصیبی تبریزی



در قالب غزل

با وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن

موضوع: امام مهدی(ع)
ز هجرت دیدگان را تر نمی کردم چه می کردمشکایت محضر داور نمی کردم چه می کردم
تویی ساقیِّ جام من دوا و التیام منمیِ عشق تو درساغر نمی کردم چه می کردم
شدم مخمور و مست عطر تو ای نرگس نرجسثنای چون تویی دلبر نمی کردم چه می کردم
به هر درد و به هر محنت بود ورد زبان نامتاگر نام تو را ازبر نمی کردم چه می کردم
نگین خوش تراش حلقه احساسمی مولاخیالت زیبِ انگشتر نمی کردم چه می کردم
روانم یابن زهرا در پی خورشید رویت بودبه دل مهر تو را زیور نمی کردم چه می کردم
در این گرداب وانفسا اگر کشتیِّ جانم رابه نام نامیت لنگر نمی کردم چه می کردم
ز بس سنگ است در راهم کنندم تا که گمراهمنگاهت بر رهم منظر نمی کردم چه می کردم
لهیب آتش عشقت دلم را مشتعل کردهخموشش زآب چشمم گرنمی کردم چه می کردم
بهار زندگی بی عشق ومهر توخزان می شداگر عشق تو را باور نمی کردم چه می کردم
به کُنج دل تمنای وصالت خانه بُگزیدهبه یادت کنج دل بسترنمی کردم چه می کردم
صلایَت کیمیای مِسّ ناپاک وجودم شدهوای زرگر و زر، گر نمی کردم چه می کردم
گدای این درم یابن الحسن امّا در این فکرمخودم را سائل این در نمی کردم چه می کردم
مصیب روزوشب گوید؛ اگردرآتش هجرشدلم را هُرم خاکستر نمی کردم چه می کرد