قاتل به قصد قربت اگر تیغ کین کشید | | خاکش به دیده تیغ چرا بی گنه برید |
قتل تو ماتمی است جهان را که جاودان | | با وی برابری نکند صد هزار عید |
پی چون نشد ستور که دشمن برآن سوار | | بر نعش چاک چاک تو او راند و آن دوید |
تا از عطش گلت شده نیلوفری رواست | | سوسن وش ار به چشم چمن خارها خلید |
کام جوان و پیر به یک رشحه تلخ ساخت | | آن می که کام خشک تو زان جام ها کشید |
این غم کجا برم که غمت هیچ کس نخورد | | جز خواهران بی کس و اطفال ناامید |
دهر از ازل گرفته عزایت که روز و شب | | گیسو برید شام و سحر پیرهن درید |
اکرام بین که بعد شهادت چه کرد خصم | | از نی جنازه بستش و از خون کفن برید |
پرداخت محملی که نظیرش ملک نیافت | | آراست خلعتی که ندیدش فلک ندید |
تا نام روز رفت و نشان شب این ستم | | بر نیک و بد نرفته سیه بوده یا سفید |
قاتل براین قتیل نه تنها گریست زار | | تیغی که سربریدش از آن نیز خون چکید |
در بطن مادران همه طفلان خورند خون | | ز آبی که طفلش از دم پیکان کین مکید |
نامد به خیمه گاه چرا با کمال قرب | | چون شط فغان العطش از تشنگان شنید |
خود گر نه پای دجله به زنجیر بسته بود | | دست قضا چرا نه به سر سوی وی چمید |
از کشتن این چراغ که نورش زیاد شد | | هرچش عدو نهفت ظهورش زیاد شد |