ای نازنین برادرِ با جان برابرم | افتادهای به خون ز چه؟ ای میر لشگرم! | |
برخیز بهر یاریام، ای آن که بودهای | در هر بلیّه یارم و در هر ورطه یاورم | |
با آن شجاعتی که تو را بود، بینمت | افتادهای به خاک، ولی نیست باورم | |
قد راست کن که گر علمت آمده نگون | بهرت ز آهِ دل، علمِ دیگر آورم | |
رو در حرم نمیکنی، ای مهلقا! چرا؟ | بیمهری از که دیدهای؟ ای ماهپیکرم! | |
از اشک دیده، مشک نمایم پُر آب، خیز | آور ز انتظار برون، چشم دخترم | |
یک جا ز داغ مرگ تو، یک جا ز بیم خصم | دیگر کجا به خواب رَود چشم خواهرم؟ | |
دردا! که آخر از ستم خصم دون شکست | پشتم ز مرگ تو، کمر از داغ اکبرم | |
با این دو داغ، شاد از آنم که نگْذرد | افزون ز ساعتی که بُرند از قفا، سرم | |
جسم تو پارهپاره و دور است خیمهگاه | ای پارهپاره تن! تن پاکت کجا برم؟ | |
تیری که جا گرفته، چو مژگان به چشم تو | جاری نمود، خونِ دل از دیدهی ترم | |
«جودی» بجاست ار که بگویی ز سیل اشک | توفان نوح میرود از دیدهی ترم |