بر زخمهای پیکرت ار اشک مرهم است | پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است | |
زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین | خون دل از دو دیده، روانم دمادم است | |
زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم | بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است | |
از پیچ و تاب تشنگیات بر لب فرات | چشم جهانیان همه چون دجله و یم است | |
تنها همین فرات، نشد از خجالت آب | از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است | |
ای تشنهای که از اثر اشک ماتمت | تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است | |
از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده اس | نام تو و شکستهدلی، هر دو با هم است | |
بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم | هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است | |
زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد | گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است | |
هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد | خرّم دلی مباد که فارغ از این غم است | |
شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد | هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است | |
گویند در بهشت برین، جای گریه نیست | گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است | |
هر جا که هست ذکر تو، آن جا بهشت ماست | جایی که نیست یاد تو، آن جا جهنّم است | |
عهدی که با تو بسته وفایی به عهد پیش | صد شکر کز وفای تو آن عهد، محکم است |