ادب آموخته مکتب طاهایی تو

از ویکی تراث

ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو از
حمید سبزواری



در قالب غزل

با وزن فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: حضرت زینب(س)
بند اول
ای ز دیدار رخت جان پـیـمبـر روشندیـدۀ حـق‌نـگـر سـاقـی کـوثــر روشن
در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشتاز جـمـالت دل صـدّیـقـۀ اطهر روشن
یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجبکه شد از نور توأش مطلع و منظر روشن
تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوستکه ز مهـر تو شده سیـنۀ حیدر روشن
غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفتوز تماشای تو شد خاطـر شبّـر روشن
آیت لـطـف خـدایـی و به هـر دل تابیگر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن
نه همین روی زمین از رخ تو روشن شدکه ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن
زیب اب نام گرفتی و مرا فخر این بسکه شد از نـام دلارای تو دفـتر روشن
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبیکه ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی


بند دوم
ادب آموختۀ مکتب طاهایی توتربیت‌یافتۀ دامن زهرایی تو
زینب قامت دین، زیور رخسار شرفمظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو
گل گلزار نبی، میوۀ بستان علیخانۀ فاطمه را شمع دل‌آرایی تو
بزم عترت را آذین ز گل روی تو شدنقش رحمت را آیینه سراپایی تو
عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقاربرتر از آسیه و هاجر و سارایی تو
حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنکغنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو
عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهندکه گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو
در صف حشر که هنگام شفاعت باشدمادرت فاطمه را همره و همپایی تو
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبیکه ز سر تا به قدم قدس و عفاف و اَدبی