از بس که خورد بر بدنش نیزه وخدنگ

از ویکی تراث

از بسكه خورد بر بدنش نيزه و خَدَنگ از
حبیب الله چایچیان

بخشی از دیوان حبیب چایچیان


در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)
از بسكه خورد بر بدنش نيزه و خَدَنگشد پيكرش شكفته، چو گلهاي سرخ رنگ
از تير غم، چو ابر بهار آسمان گرفتباران خون، به گلشن او داد، آب و رنگ
هر دم به يك طرف، بدنش داشت گردشيتا چرخ بر نشانه زند تير ِ بي درنگ
ميجُست راه ترك قفس، مرغ جان اوتير بلا ز بسكه نمود آشيانه تنگ
لبريز شد، چو از بدنش چشمه هاي خونبرگرد او بچيد فلك، ظالمانه سنگ
پوشيده شد عذار حسين از غبار و خونآئينه ي جمال خدائي گرفت زنگ
قرآنيان، به پيكر قرآن، كشيده تيغاسلاميان، گرفته عجب، شيوه ي فرنگ
دشمن در انتظار و مهياي غارت استتا گوشوار و معجري آرد مگر به چنگ
پر شد حرم، ز غلغله ي وامحمداشد همصدا به زينب غمديده طبل جنگ
طبع حسان چگونه دهد شرح ماجرااينجا كه پاي فكر سبك سير، گشته لنگ