اندر جهان عیان شده غوغای رستخیز | | ای قامت تو، شور قیامت به پای خیز |
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف | | آورده با ترانهی یا ایُّها العزیز |
هرکس به مقصدی، ره صحرا گرفته پیش | | من روی در تو و دگران روی در حجیز |
بگْشا ز خواب دیده و بنْگر که از عراق | | چونم به شام میبَرَد این قومِ بیتمیز؟ |
محمل، شکسته؛ ناله، حُدی؛ ساربان، سنان | | ره بیکران و بند گران، ناقه بیجهیز |
خرگاه، دودِ آه و نقابم، غبار راه | | چتر آستین و معجرِ سر، دستِ خاک بیز |
یک کارزار دشمن و من یک تنِ غریب | | تو خفته خوش به بستر و این دشت، فتنهخیز |
گفتم دو صد حدیث و ندادی مرا جواب | | معذوری، ای ز تیر جفا خسته خوش بخواب |