ای که در پیکر خونین شریعت جانی
ای که در پیکر خونین شریعت جانی | جان فدای تو که هم جانی و هم جانانی | |
کشتۀ راه خدا، سید و شاه شهدا | افتخار بشر و تاج سر انسانی | |
کربلا بود منای تو و یک روزه نمود | عید قربان تو هفتاد و دو تن قربانی | |
سر تو بر سر نی، خواند از آن، سوره کهف | که تو ای جان جهان در تن قرآن جانی | |
در صفوف ملکی شاه شهیدان بشر | در جهان بشری، شعشۀ یزدانی | |
سجده بر نور تو بردند ملائک نه به خاک | روی عالم ز جمال تو بود نورانی | |
با توسل به شما از خطر موج برست | کشتی نوح نبی در سفر طولانی | |
این حسینیه به نام تو بنا گشت حسین | یاد دوران وصالی که تو خود میدانی | |
یاد فرخنده زمانی که در آن ساحت قدس | بود ما را، سمت بندگی و دربانی | |
دور از سایه آن پرچم سرخ تو بود | زندگانی همه حیرانی و سرگردانی | |
«گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم | بُعد منزل نبود در سفر روحانی | |
تا به واجب نرسد، فکرت انسانی ما | هر چه گویند تو والاتر و برتر زآنی | |
ساحت قدس حسین است «ریاضی» خاموش | تو گدا را، چه رسد مدح چنان سلطانی |