با سری بر نی دلی پر خون سفر آغاز شد
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد | این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد | |
کربلا اما برای زینب از این پیشتر | از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد | |
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن | کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد | |
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت | کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد | |
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست | وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد | |
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت | پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد | |
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت | کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد |