به دشت کرببلا خیمه زد چو شاه حجاز

از ویکی تراث

به دشت کرببلا خیمه زد چو شاه حجاز از
ساکت اصفهانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)


به دشت کرببلا خیمه زد چو شاه حجازز هر کناره، درِ فتنه شد به رویَش، باز
چو گشت بی‌کس و تنها به کربلا، شه دیننمود رو به نجف با پدر بگفت این راز
منم غریب دیار و تویی غریب‌نوازدمی به حالِ غریبِ دیارِ خود پرداز
پدر غریب‌نوازی نباشد از تو بعیدکه در جوار تو، من آمدم ز راه دراز
ز داغ اکبر و عبّاس، گشته لجّۀ خوندلم که مخزن اسرار بود و حقّۀ راز
یکی نبود که گوید به ابن سعد لعینبه پاره‌پاره تنِ شاهِ دین، تو اسب متاز
یکی نگفت کز این کهنه پیرهن بگْذردر آفتاب، تن شاه را برهنه‌ مساز
شهادت ار چه سرانجام، کار او شد لیکهمین نتیجه‌ی عهد ازل بدش ز آغاز
به غیر نیزۀ دشمن ندید و سمّ ستوربه هر طرف که نظر کرد، در نشیب و فراز
دو تن ز تیر به راه خدا شهید شدندبرای آن‌ که دو رکعت کند امام، نماز
به گوش جان بشنیدم که قدسیان گفتندکه چون حسین ندیدیم، عاشقی جان‌باز
به شیعیان که رسانَد سلام، غیر‌ِ حسین؟که از گلوی بریده برآورد آواز
هنوز می‌رسد آوازِ آن غریب، به گوشچنا‌ن‌ که می‌شنود هر که، می‌رود از هوش