بوی بهشت میوزد از کربلای تو
بوی بهشت میوزد از کربلای تو | ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو | |
دیوانهوار، آمدهام تا به قتلگاه | وقتی به استغاثه شنیدم صدای تو | |
در حیرتم چه شد که نشد آسمان خراب | وقتی شنید نالۀ واغربتای تو | |
خورشید و ماه و جنّ و ملک خون گریستند | وقتی میان لُجّۀ خون بود جای تو | |
رفتی به پاس حرمت کعبه به کربلا | شد کعبۀ حقیقیِ دل، کربلای تو | |
اجر هزار عمره و حج در طواف توست | ای مروه و صفا به فدای صفای تو | |
با گفتنِ «رضاً بِقَضائِک» به قتلگاه | شد متّحد رضای خدا با رضای تو | |
تا با نماز خوف تو گردد قبول حق | شد سجدهگاه اهل یقین خاک پای تو | |
تو هرچه داشتی به خدا دادی ای حسین! | فردا خداست -جَلّ جَلالُه- جزای تو | |
اندر مِنا ذبیح یکی بود و زنده رفت | ای صد ذبیح کشته شده در منای تو | |
برخیز و باز بر سرِ نی آیهای بخوان | ای من فدای آن سرِ از تن جدای تو | |
خون خداست خونِ تو و جز خدای نیست | ای کشتۀ خدا! به خدا، خونبهای تو | |
ما را خشوع بندگی آموز، چون خداست | در مجلس عزای تو صاحبعزای تو | |
آنجا که حدّ ممکن و واجب بُوَد، تویی | ای منتهای اوج بشر، ابتدای تو |