تشنه وصل

از ویکی تراث

ای که خوانی سبق عشق ز عشاق مخوانش تشنه وصل از
جودی خراسانی

موضوع: امام حسین(ع)


ای که خوانی سبق عشق ز عشاق مخوانشکه ندارد غم جان‌بازی و دارد غم جانش
از پی دنیا و عقبا نرود عاشق صادقبه ‌جز از دوست نه اندیش این است و نه آنش
تشنۀ وصل ندارد هوس آب روان راگر لب تشنه کشندش به لب آب روانش
رسم عشاق اگر می‌ نگری سوی شهی بینکآتش عشق چنان سوخت که نگذاشت نشانش
شافع روز جزا زاده زهرا که پیمبرلب نهادش به لب و سود زبان را به زبانش
او به جان‌ بازی جانان و جهانی به نظارهاو به ایزد نگران و همه عالم نگرانش
آه کآخر به روی خاک ز کینه بفکندندآن‌ که دائم به‌ سر دوش نبی بود مکانش
نرم شد زیر سم اسب کباب از عطش آمدتن و جانی که پیمبر بشمردی تن و جانش
لب لعلی که از او چشم خضر است نشانیکرد آزرده یزید از چه ز چوب خزرانش
ای شه تشنه‌ لبان تا نرود از بدنش جانجودی آن نیست که جز نام تو آید به زبانش