خورشید دست بر سر و دستار میزند
خورشید دست بر سر و دستار میزند | خود را چو ذرّه بر در و دیوار میزند | |
خمیازه تازه ساز لب زخم جان ماست | هر عطسهای که خنجر خون خوار میزند | |
از شست تند نیمشبی، تیر نالهام | بر قلب پر دلان جگردار میزند | |
در دشت کربلا ز ره چاک سینهام | لخت جگر سراسر بازار میزند | |
جانم درون غنچۀ تنگ حباب خون | گلگشت دل، شکافی گلزار میزند | |
بر فعل قاتلان شهیدان کربلا | اقرار مغفرت در انکار میزند | |
خلق دو کون را گِل آمرزش گناه | بر گونۀ سیاهی رخسار میزند | |
لعن خدای تا به قیامت زیاد باد | بر شمر و بر زیاد و بر آل زیاد باد |