دارم شرر به سینه چو نی از نوای تو | | ای جان فدای نغمۀ دردآشنای تو |
هر شب میان اشک جگرسوز تا سحر | | خواهم وصال کوی تو را از خدای تو |
ای جان فدای نام تو جان جهان تویی | | جان چیست؟ تا ز صدق نمایم فدای تو |
عمری است همچو نی به خیال تو، یا حسین | | نالم در آرزوی تو و نینوای تو |
هرچند خفته جسم تو در دشت کربلا | | امّا دل شکستهدلان است، جای تو |
آنان که دل ز مهر طبیبان بریدهاند | | آیند سوی درگه «دار الشّفا»ی تو |
شاهان روزگار ز اخلاص و بندگی | | هستند، ای شهنشه خوبان گدای تو |
اصل وجود عالم و آدم توییّ و بس | | هیچ است ماسوا همه، ای جان سوای تو |
دارد امید «کهتر» نالان که روز حشر | | لب تر کند ز جرعۀ جام عطای تو |