داستان هایی که از شام خراب آورده ام | | عالمی از صبر خود در اضطراب آورده ام |
رأس خونین تو بر نی بود با من همسفر | | خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده ام |
ای کتاب الله ناطق ! بین تو بر بیمار خویش | | آیه ای از سوره ی اُم الکتاب آورده ام |
سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی | | وین سر بشکسته را ، از خون خضاب آورده ام |
پیش چشم من عزیزت در خرابه جان سپرد | | سخت جانی بین که با این غصه ، تاب آورده ام |
کودک شش ماهه ات گر خفته روی سینه ات | | از پی دیدار او همره ، رباب آورده ام |
” خوشدلا ” بربند لب از ماتم سلطان دین | | چون برات رحمت یوم الحساب آورده ام |