قامتت را چو قضات بهر شهادت آراست از
فواد کرمانی



در قالب غزل

موضوع: امام حسین(ع)
قامتت را چو قضات بهر شهادت آراستبا قضا گفت مشیت که قیام برخاست
راستی شور قیامت ز قیامت خبریستبنگرد زاهد کج بین اگر از دیده ی راست
خلق در ظل خودی محو و تو در نور خداماسوا در چه مقیمند و مقام تو کجاست
هر طرف می نگرم روی دلم جانب توستعارفم خانه ی حق را که دلم قبله نماست
زنده در قبر دل ما بدن کشته ی توستجان مائی و تو را قبر حقیقت دل ماست
دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نگشتآری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیانسلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست
نه بقا کرد ستمگر نه به جا مانده ستمظالم از دست شد و پایه مظلوم بجاست
زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوستبلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست
دولت آن یافت که در پای تو سر داد ولیپادشاه است فقیری که در این کوچه گداست
تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشقتا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست
تا ندا کرد ولای تو در اقلیم الستبهر لبیک ندایت دو جهان پر ز نداست
کشته شد عالم دهری چو تو در عالم دهردهر تا روز قیامت شب اندوه عزاست
در غمت اعین و اشیاء همه از منطق کونهر یکی مویه کنان بر دگری نوحه سراست
رفت بر عرشه نی تا سرت ای عرش خداکرسی و لوح و قلم بهر عزای تو بپاست
منکسف گشت چو خورشید حقیقت به جمالگر بگریند ز غم دیده و مرآت رواست
پایمالی ز عبودیت و من در عجبمکه بدین حال هنوزت سر تسلیم و رضاست
گریه بر زخم تنت چون نکند چشم «فؤاد»ای شه کشته که بر زخم تنت گریه رواست