میزان حسن و عشق چو با هم قرین فتاد
{{شعر}
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتادسهم بلای او به امام مبین فتاد عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلاکوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد در دشت عشق تاخت سمند آن قَدَر که کاراز عشق در گذشت و به عشقآفرین فتاد از تاب تشنهکامی اطفال شد چنانکز تاب، پیچ و تاب به «حبل المتین» فتاد او را چو سنگ کین ز جفا بر جبین زدنداز بهر شکر، سجدهکنان بر زمین فتاد ساکن شد آسمان و زمین گشت بیسکوناز زین چو بر زمین، شه دنیا و دین فتاد در خاک و خون ز سوز جراحات و نوک تیرگه جانب یسار و گهی بر یمین فتاد از کینه گشت، سر به سر نیزهاش بلندعریان به خاکش، آن بدن نازنین فتاد خاتم برفت از کفَش آنسان که جبرئیلبر زد فغان ز دست سلیمان، نگین فتاد دردا که خصم در حرمش بر زد آتشیکز وی شرار بر فلک هفتمین فتاد غلمان و حور سربهسر، آسیمهسر شدندچون بانگ این خبر به بهشت برین فتاد زین العباد نیز کز او مانْد یادگاربر گردنش ز کینه، غل آهنین فتاد