نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش او کیست؟ از
فاضل نظری



در قالب غزل

با وزن فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

موضوع: امام حسین(ع)
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویشبه روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟که باد از دل صحرا می‌آورد بویش
کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیمکسی چنان که به مذبح برید چاقویش
نشسته است کنارش کسی که می‌گریدکسی که دست گرفته به روی پهلویش
هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیستکه این غریب نهاده‌ست سر به زانویش
کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم استکجای حادثه افتاده است بازویش
کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اشنشسته تیر به زیر کمان ابرویش
کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه استعجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش
عجب که کوه شده چون نسیم سرگردانکه عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش
طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سریبه روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش