هر سال ماجرای تو و سوگواری ات | | عهدیست با خدای تو و خون جاریات |
هر سال، نه که روز به روز از زبان عشق | | گل میکند حدیث تو و سربهداریات |
در ما، یزید کشته نمیشد، اگر نبود | | این راه را بلاغت آیینهداریات |
خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر | | آن روز، پیش صبر تو و پایداریات |
میسوخت، میگداخت، در آن وسعت کبود | | بر کوه میرسید، اگر زخم کاریات |
پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو | | آلالههای رنگ به رنگ بهاریات |
اینک، زمین به عشق تو همواره میتپد | | این است، رمز خون تو و ماندگاریات |
یعنی که سربلند، هنوز ایستادهایم | | در انتظار منتقم خون جاریات |