از فرط غم برای من تنگ حوصله
(تغییرمسیر از از فرط غم برای منِ تنگْ حوصله)
از فرط غم برای منِ تنگْ حوصله | یارای آن نمانده که بتْوان کنم گله | |
از هم اساس عالم امکان چرا نریخت؟ | روزی که شد به نیزه سر میر قافله | |
بر نیزه نزد محمل زینب، سر حسین | آنسان که مهر و ماه نماید مقابله | |
از دود آه اهل سما، تیره شد زمین | ز افغان ظالمان به فلک رفت، غلغله | |
رأس سُرور سینهی زهرا و نوک نی | بر پشت ناقه بستنِ بیمار و سلسله | |
مانند روز حشر، در آن دشت پُر بلا | یک نیزه آفتاب و زمین داشت، فاصله | |
لب تر نکرد، اصغر بیشیرِ خشککام | الّا ز آب تیر سه پهلوی حرمله | |
زینب چو دید، آن سر پُر خون، به نوک نی | از دست داد طاقت و آرام و حوصله | |
سر زد به چوب محمل و خونش ز چهره ریخت | تا باشدش بر آن سر پُر خون، مشاکله | |
آگه نیای که خار مغیلان چه میکند؟ | با طفل پابرهنه و پای پُر آبله | |
فایض گذشت زآن شه و باقی است تا به حشر | بر روی زادگان خطا، داغ باطله |