باز کردن منو اصلی
خانه
تصادفی
تغییرات اخیر
صفحههای ویژه
ورودی کاربران
تنظیمات
دربارهٔ ویکی تراث
تکذیبنامهها
جستجو
منوی کاربری
ورود
رده
:
شعرها در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
رده
بحث
زبان
پیگیری
تاریخچه
ویرایش
بیشتر
اطلاعات صفحه
پیوند پایدار
پیوندها به این صفحه
نسخهٔ تاریخ ۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۱:۰۱ توسط
E Amini
(
بحث
|
مشارکتها
)
(صفحهای تازه حاوی «
رده:شعرها بر پایه وزن
» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمیتر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
صفحهها در ردهٔ «شعرها در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن»
۴۳ صفحۀ زیر در این رده هستند؛ این رده در کل ۴۳ صفحه دارد.
ا
اذانی تازه کرده در سرم حس ترنم را
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
امروز چون توان به مدارا گریستن
اگرچه زود میآید اگرچه دیر میآید
ب
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب
ت
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
تو را میخواست تا در همسرانش بهترین باشی
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
ج
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
خ
خدا در شور بزمش از عسل پر کرد جامت را
خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد
خون خوردم در غم آن طفل که جای لبنش
د
دلش را بردهای هر وقت صحبت کردهای بانو
دلم پرواز میخواهد رها در باد خواهم شد
ر
روی دستان پدر بیتابی ما را ببین
ز
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
زره پوشیده از قنداقه بیشمشیر میآید
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
س
سحر از کوه خاور تیغ اِسکندر چو شد پیدا
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
سیاست داشت اما مثل حیدر بود در میدان
ش
شبیه کوه پابرجایم و چون رود سیّالم
شگفتا راه عشق است این که مرد جاده میخواهد
ط
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
غ
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
ف
فلک امشب نشان دادهست روی دیگر خود را
م
ملکوت اهلی دی مهمان بشرستانه گلوب
ن
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
نمی از چشمهای توست چشمه رود دریا هم
نمیشد خالی از عَمّارها دور و برت ای کاش
ه
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
پ
پدر آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد
پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
چ
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چنان شیرینی دنیا ما شورانده دنیا را
چه اعجازیست در چشمش که نازل کرده باران را
ک
کشیدی بر سر و رویم خودت دست عنایت را
رده
:
شعرها بر پایه وزن